یلدا هم بالاخره رسید و تموم شد و من موندم و چیزهایی که میخوام اینجا ثبتشون کنم. برای دیروز خیلی برنامه ها داشتم. علیرضا با وجود بدقولی های همیشگیش بلاخره خودش رو بیست و نهم ساعت ۹:۳۰ شب رسوند شمال. من و مامان خسته بودیم، از خرید برگشته بودیم و برای فردای اون شب داشتیم آماده میشدیم. یه شلوار لی خریدم و یک بلوز قیمت مناسب با کیفیت کم برای اینکه عکسهای یلدام ماندگار و شیک بشه که البته هدیه مامان به من بود.
اشتراک گذاری در تلگرام
پولدار که شدم یا لااقل یکم که اوضاع بهتر شد میخوام مستقل شم. نمیخوام خونه بشینم، حتی اون داستان بلاگری رو هم کمتر میکنم. مثلا هفته ای دو بار. ولی به شغل و کار خودمم برسم. میخوام برای خودم یه شغل داشته باشم، یه شغل فقط برای خودم، از اونور اگر با علیرضا موندم، مدیریت مالی کاراشو خودم به عهده بگیرم. این کارو میکنم نه برای جذاب شدن برای مردها، برای جذاب شدن برای خودم. برای احساس زنده بودن، احساسی که تا حالا نداشتم.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت